نوت های دوستی ما

نوت های دوستی ما

وقتی بغض میکنی اما دلیلی واسه گریه پیدا نمیکنی بدون دل خدا واست تنگ شده ومیخواد صداش کنی
نوت های دوستی ما

نوت های دوستی ما

وقتی بغض میکنی اما دلیلی واسه گریه پیدا نمیکنی بدون دل خدا واست تنگ شده ومیخواد صداش کنی

دارم از یه چیزی فرار کنم و اون می دوئه دنبالم.... هی من فرار می کنم و هی اون می دوئه و از اینکه  من نفس کم میارم سوء استفاده می کنه ..... 

جز داد زدن کاری از دستم بر نمیاد 

ـ گمشو.... ازم دور شو... جون هرکی ذوس داری برو.... 

بعد از مدتی متوجه می شم که هی عرض اتاقم رو می دوئم.... 

بعدتر متوجه می شم که اینا عوارض مصرف بیش از حد و ـ ی ـ س ـ ک ـ ی بوده و چیز خاصی نبوده.... 

«زندگی یه توهمه بزرگه...» سخنی از s.s.t

دخترکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیچکی نگفت یه دختر ِ تنها تو این شهر شلوغ
بین نگاه هرزه‌ ی ، مردم سر تا پا دروغ
چه حالی داشت وقتی همه آرزوهاش مرده بودن
وقتی که دستای پلید ، آبروش رو برده بودن
هیچ‌کی نفهمید چی کشید
وقتی که مرگش رو می‌دید
توی هجوم نعره‌ها ، هیچ‌کی صداش رو نشنید 

(سی دی رو بشکن ـ یاس)

حالم بهم می خوره از اشغالهایی که وقتی به یه دختر می رسن اول فکر شماره دادن میاد تو کلشون و بعد فکر سوء استفاده!!

این اشغالا مجازات سوختن براشون کمه....

واقعا چه جور مجازاتی حقشونه؟؟؟

با من دوست میشی؟؟؟؟؟؟

خدایا!!!!! 

تو منو اوردی تو این دنیا؟نامردی نیست؟ 

اوردیم که چی؟زجر کشم کنی؟ 

خدایا همه چیمو گم کردم تمام زندگیمو 

اخه میدونی چیه؟تورو گم کردم  

یه سال با اینکه جای خالیتو احساس میکردم نفس کشیدم  اما دیگه  

نمیتونم .....................

خدایا!!!!! 

دلم برات تنگ شده 

بامن دوباره  بامن دوست میشی؟؟؟؟؟؟ 

احمق

من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛

سلام حالت خوبه؟
من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی مردانه هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما
نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم؛
- حالم خیلی خیلی توپه.
بعدش اون آقاهه پرسید؛
- خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟
با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم برای همین گفتم؛
- اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم..
وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم؛
- منم می تونم بیام طرفت؟
آره سؤال یکمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم؛
- نه الآن یکم سرم شلوغه!!!
یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت :
- ببین. من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!!! ول کن هم نیست ....

دورترین

نزدیکترین آدم به تو اون کسى است که از دورترین فاصله همیشه به فکرته... 


عزیزم  

قبل از اینکه عاشقم شوی... مرا خوب خوب نگاه کن، 

مبادا چیزی از قلم بیفتد که بعد ها به چشمت بیاید. 



می دونی که من همه این مدتها سعی کردم چشم هام رو باز نگه دارم و مغزمو  

 

فعال , اینروزها اما چشم هام دارن بسته میشن و مغزم غیرفعال ,  به مرحله باور رسیدم شاید ,  

 

به مرحله وابستگی .