در چند هفته گذشته هنرمندی به نام Sonja Hinrichsen به کمک پنج تن دیگر از دوستانش توانستند یک اثر هنری بر روی برف ایجاد کند. نکته جالب در مورد این اثر این است که تمام آن بوسیله قدم زدن و رد پا ایجاد شده است.
اگه میتونستی فقط یه ارزو بکنی برای خودت یا برای هرکسی که دوسش داریو همون موقعم براورده میشد چه ارزویی میکردی؟
پسر به دختر گفت:
اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر لبخندی زد و گفت ممنونمتا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد.. حال دختر خوب نبود.. نیاز فوری به قلب داشت.. از پسر خبری نبود.. دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی.. ولی این بود اون حرفات. .حتی برای دیدنم هم نیومدی… شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…چشمانش را باز کرد.. دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت کنید.. درضمن این نامه برای شماست..!دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:سلام عزیزم. الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم.. پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم.. امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه. (عاشقتم تا بینهایت)دختر نمیتوانست باور کند.. اون این کارو کرده بود.. اون قلبشو به دختر داده بود..آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد.. و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…
دارم از یه چیزی فرار کنم و اون می دوئه دنبالم.... هی من فرار می کنم و هی اون می دوئه و از اینکه من نفس کم میارم سوء استفاده می کنه .....
جز داد زدن کاری از دستم بر نمیاد
ـ گمشو.... ازم دور شو... جون هرکی ذوس داری برو....
بعد از مدتی متوجه می شم که هی عرض اتاقم رو می دوئم....
بعدتر متوجه می شم که اینا عوارض مصرف بیش از حد و ـ ی ـ س ـ ک ـ ی بوده و چیز خاصی نبوده....
«زندگی یه توهمه بزرگه...» سخنی از s.s.t