نوت های دوستی ما

وقتی بغض میکنی اما دلیلی واسه گریه پیدا نمیکنی بدون دل خدا واست تنگ شده ومیخواد صداش کنی

نوت های دوستی ما

وقتی بغض میکنی اما دلیلی واسه گریه پیدا نمیکنی بدون دل خدا واست تنگ شده ومیخواد صداش کنی

طنزای باحال

خوراک جیگر 

 اولین باری که برای بچه ها خوراک جگر درست کردم هیچ وقت یادم نمی ره.
غذا رو کشیدم و بچه ها و شوهرم را برای خوردن شام صدا زدم. پسر کوچکم غذا را بو کرد و اخم هایش رفت توی هم.. دخترم هم با غذایش بازی بازی می کرد ولی حاضر نبود لب بزنه. به بچه ها گفتم:
"ممکنه بوی خوبی نده اما خیلی خوشمزه است، یه کوچولو امتحان کنید...اصلا می دونید اسم این غذا چیه؟ یه راهنمایی می کنم بهتون....باباتون گاهی منو به همین اسم صدا می زنه."
ناگهان چشمهای دخترم گشاد شد.. به برادرش سقلمه زد و گفت:
"نخور! نخور! تاپاله است!"
 

 

 

 

کیک 70طبقه  

غضنفر میره قنادی ، میگه : ببخشید کیک هفتاد طبقه دارید ؟! قناد میگه : نخیر نداریم
. فردا دوباره غضنفر میاد ، میپرسه : شرمنده ، کیک هفتاد طبقه دارید ؟ باز قناد
میگه : نخیر نداریم . خلاصه یک هفته تمام هر روز کار غضنفر این بود که بیاد سراغ
کیک هفتاد طبقه بگیره و قناد هم هرروز جواب میداده که نداریم . آخر هفته قناده با
خودش میگه : این بابا که مشتریه ، بذار یک کیک هفتاد طبقه براش بپزیم ، یک پول خوبی
هم شب جمعه‌ای بزنیم به جیب . خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه و جمعه رو میذاره یک
کیک خوشگل هفتاد طبقه ردیف میکنه . شنبه اول صبح غضنفر میاد ، میپرسه : ببخشید ،
کیک هفتاد طبقه دارید ؟! قناد با لبخند بر لب میگه : بعله که داریم ، خوبشم داریم !
غضنفر میگه : قربون دستت ، 500 گرم از طبقة بیست چهارمش به ما بده ! 

 

  


دهقان فداکار و حسین فهمیده 

 

غضنفر تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمی گشته خونه ، یهو می بینه یکجا
کوه ریزش کرده ، یک قطار هم داره ازون دور میاد ! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و
آتیش میزنه ، میره اون جلو وامیسته . رانندة قطاره هم که آتیشو می بینه میزنه رو
ترمز و قطار وامیسته . همچین که قطار واستاد ، غضنفر یک نارنجک درمیاره ، میندازه
زیر قطار ، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن ! خلاصه غضنفر رو میگیرن میبیرن
بازجویی ، اونجا بازرس بهش میتوپه که : مرتیکة خر ! نه به اون لباس آتیش زدنت ، نه
به اون نارنجک انداختنت ! آخه تو چه مرگت بود ؟! غضنفر میزنه زیر گریه ، میگه :
جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی می کردم
!
 

 

دزدی 

 

یارو می ره دزدی تفنگو میذاره پشت گردن طرف می گه تکون بخوری با لگد می زنم تو
سرت

 

 

تست کنکور هنر: 

 

 اولین هنری که پس از دیدن چهره آرایش کرده دختران امروزی

به ذهن شما متبادر میشود چیست؟ الف: مینیاتور. ب: صافکاری، بتونه کاری و نقاشی اتومبیل!!!!

ج: دوپینگ!!!! د: من به ناموس مردم نگاه نمیکنم

نظرات 5 + ارسال نظر
emma سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 ق.ظ

مـــــــــــرســـــــــــــــــــــی من عاشق این طنزتام الی جونم

مرسی نظرلطفته عزیزم

despicable me سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:05 ب.ظ

سلام
عجبا!
داستان اولی خیلی قشنگ بود
منم اپ کردم
به من هم سر بزن

مـــــــــــــرســـــــــی

پروفسور سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ http://happy.iran.sc

اون اولیه خیلی باحال بود!

آره موافقم

الیا سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ب.ظ

خیلی باحال بود

مرســــــــی

avishan چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:37 ب.ظ http://dittany.blogsky.com

جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد