من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛
سلام حالت خوبه؟
من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی مردانه هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما
نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم؛
- حالم خیلی خیلی توپه.
بعدش اون آقاهه پرسید؛
- خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟
با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم برای همین گفتم؛
- اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم..
وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم؛
- منم می تونم بیام طرفت؟
آره سؤال یکمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم؛
- نه الآن یکم سرم شلوغه!!!
یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت :
- ببین. من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!!! ول کن هم نیست ....
راستکی بود؟؟؟؟؟
نمیدونم
هه....
حالا این یعنی چی؟؟؟؟؟؟
اگه به فاطمه نگفتم؟؟؟
به فاطمه چه؟؟؟؟؟؟؟؟
چیرو به فاطمه بگی؟؟؟؟؟؟
خوب تموم کردید
مرسی
مسئله:شما در دستشوئی مردانه چه میکردید؟
خب دیگه جزو اسراره
محمدراست میگه تودستشویی مردونه چیکار میکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هان؟؟؟!!!!
جزو اسراره
حالا اون سرتونو نمیشه به ما بگی؟؟؟؟؟
نه دیگه نمیشه